در مشرق

توی خوابم نگاهش می‌کردم. وسایل‌م رو مرتب می‌کردم و نگاهش می‌کردم. می‌خواستم چیزی بهش بگم. همه می‌دیدن چه اخمم رفته توی هم و اشاره می‌کردن که نگو، زشته. مهمونه. شاید خودش یادش رفته، یادآوری نکن...

نگاهش کردم. نشسته بود مبل کنار در تراس. توی شلوغی داشت به چیزی که شنیده بود یا شاید خودش تعریف کرده بود، می‌خندید.

از دهنم پرید. پرسیدم "می‌دونی بعدش چی می‌شه؟"

جمله و نیم جمله‌های بعدی یکباره سر ریز شدن. "... می‌دونی بیدار که بشم، تو نیستی؟"


[از جای دیگه‌ای عصبانی بودم. کاش دونسته باشه...]

۰خواب‌گزار موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۴۹
راقد

و خبر خیابان‌های پر شکوفه برایم بیاور.

۰خواب‌گزار موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۲۸
راقد

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود

و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود

گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت
شروع وسوسه‌ای در من، به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغـاز، به یکدگــر نرسیدن بود

اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپـوری، مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکــار دغل‌پیشه، بهانه ‌اش نشنیـدن بود

چه سرنوشـت غم‌انگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فکر پریدن بود


حسین منزوی

۰خواب‌گزار موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۴۰
راقد

و از ذوق و شوق‌های گذشته بگو.

 

(دلم برای اون لحظه‌ای تنگ شده که سبزآبی با شور و هیجان از امیرش می‌گفت. انگار کلمات‌ش، جملات‌ش، نبض دارند هنوز. توی سرم محکم تکرار و تکرار می‌شن)

۰خواب‌گزار موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۰۴
راقد

از حرف‌هایی بگو که از رنگ و رو رفته‌اند...

۰خواب‌گزار موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۵۳
راقد